زهر شیرین

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،

که نامی خوشتر از اینت ندانم.

و گر- هر لحظه- رنگی تازه گیری،

به غیر از زهر شیرینت نخوانم.

تو زهری، زهر گرم سینه سوزی،

تو شیرینی، که شور هستی از توست.

شراب جام خورشیدی، که جان را

نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

به آسانی، مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند: « دل از عشق برگیر!

که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است اما... نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود،

تنم را در جدائی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه ی درد،

غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد:

مرا مهرتو در دل جاودانی است.

وگر عمرم به ناکامی سرآید؛

تورا دارم که مرگم زندگانی ست.

«فریدون مشیری»

نظرات شما عزیزان:

مهسا

ساعت2:33---19 مرداد 1392

[وب سایت]

تاکجای قصه هاباید ز دلتنگی نوشت؟تا به کی بایدبود دردست سرنوشت؟تا به کی باضربه های دردبایدرام شد؟یافقط باگریه های بی قرار ارام شد؟بهردیدارمحبت تا به کی انتظار؟خسته ام از زندگی باغصه های بی شمار...
پاسخ: عزیزم شعر مناسبی ندیدم که جوابت رو بدم ولی به زبان ساده میگم تازمانی که خودت رو پیدا کنی وتا زمانی که بخوای ازاین غصه ها آزاد بشی باید با اونا سر کنی برای زندگی شاد داشتن باید شاد زیست زندگی رو راحت بگیر تا بهت راحت بگذره به غم وغصه هات فکرنکن وبه خوبی ها ولذت ها فقط فکر کن تا کائنات برات خوبی ها و لذت ها وبهترین هارو به ارمغان بیاره همانطور که میگن پول پول میاره غم هم غم میاره وشادی شادی پس دنبال شادی ها باش به همه دوستان توصیه میکنم سی دی راز رو ببینن

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: